Menu Close Menu
چرا احمدی نژاد بست نشینی کرد؟

بست نشینی برای فرار از پاسخگویی

بست نشینی برای فرار از پاسخگویی

شعائر دینی و باورهای مذهبی وسیله ای برای تحقق عدالت و اخلاق اند و اگر قرار باشد در پوشش باورها و اعتقادات مذهبی از پاسخگویی فرار کرد و از دست عدالت گریخت آنموقع است که بدترین بی حرمتی ها و تقدس شکنی ها به ساحت دین روا داشته شده است. 

   سی روز آنلاین/ ابراهیم پورحسین/مدرس حوزه و دانشگاه
یاران احمدی نژاد درست در روزی که می بایست در دادگاه حضور می یافتند به شاه‌عبدالعظیم رفتند و با صدور اطلاعیه ای اعلام کردند که در اعتراض به اقدامات قوه قضائیه و در راستای تاسی به شیوه علما و بزرگان تاریخ اسلام در حرم حضرت عبدالعظیم تحصن کرده و بست نشسته اند. حمید_بقایی، جوانفک، حبیب الله جزء و عده ای دیگر از حامیان احمدی نژاد از سه روز پیش در صحن اصلی و در روبروی ضریح حضرت عبدالعظیم نشسته اند و مشایی و احمدی نژاد و .. نیز با حضور در این مکان از اقدام یاران خود حمایت کرده اند. اما حقیقت بست نشینی چیست؟ و چه جایگاهی در سنت و فرهنگ اسلام و ایران دارد؟!

دهخدا در تعریف بست نشینی می نویسد: "پناهنده شدن در مشهد مقدسی یا عتبه ای از اعتاب عالیات یا خانه  یکی از مجتهدان و علمای بزرگ یا اصطبل شاهی یا تلگراف خانه و یا مجلس شورای ملی و جز آن . متحصن شدن ."

بست نشینی در فرهنگ ما مسبوق به سابقه ای کهن و دیرین است. پس از فتح مکه، پیامبر اسلام(ص) خانه کعبه و خانه ابوسفیان را بعنوان پناهگاه معرفی کرد که ساکنین و مجتمعین در آن از گزند محاکمه و مجازات فاتحین در امان ماندند. نمونه دیگر، بست نشینی ابولبابه از صحابه پیامبر(ص) در کنار یکی از ستون های مسجدالنبی بود که امروزه این مکان، اسطوانه التوبه(ستون توبه) نامیده می شود.  ابولبابه، پس از کاری که به سود یهودیان بنی قریظه از او سر زد، تحت فشار وجدان قرار گرفت و به منظور توبه و تنبیه خویش، خود را به ستون بست و افزون بر ده شبانه روز بر آن حال باقی ماند و تنها در اوقات نماز و هنگام قضای حاجت دخترش او را از ستون می‌گشود.

تا اینکه بر پیامبر خداصلی الله علیه وآله در مورد پذیرش توبه ابولبابه وحی نازل شد، آن حضرت به مسجد آمد و او را از ستون باز کرد و توبه او مورد قبول واقع شد. در دوران خلفای عباسی نیز آرامگاههایی که مورد احترام عباسیان بود ملجا و ملاذ افراد بود و اگر کسی بدانها پناهنده می شد امان می یافت.

اما بست نشینی بصورت گسترده از زمان صفویه مورد استفاده قرار گرفت. در دوره صفوی کل شهر اردبیل بعنوان دارالامان معرفی گردید و بسیار بودند مجرمانی که بخاطر تاخیر در مجازات خود به اردبیل پناهنده می شدند و مورد عفو قرار می گرفتند.

در دوران سلطنت قاجاریه به سبب ارادتی که شاهان قجری به مضجع امام رضا(ع) داشتند، کل شهر مشهد پناهگاه اعلام شد و قسمت هایی نیز از حرم امام رضا(ع) که امروزه نیز با عنوان "بست" نامیده می شوند مکانهایی بودند که برای بست نشینی مقرر گردیدند.

شیوه معمول بست نشینی چنین بود که اشخاصی که تقاضائی داشتند در محل امن و مقدس بست می نشستند و اعلام می نمودند تا وقتی درخواست شان رسیدگی نشود از آنجا خارج نخواهند شد. و تا این حد در عرف اجتماعی قابل قبول و به صورت قانونی در آمده بود. اما بعدها از حالت معمول خود که شیوه ای برای دادخواهی و ظلم ستیری بود در آمد به طوری که حتی افراد مجرم به جهت فرار از مجازات از این رسم سوء استفاده می کردند تا جایی که امیرکبیر به مخالفت با این سنت و رفتار اجتماعی برخواست. او با این استدلال که بست نشینی باعث ترویج هرج و مرج و رسمیت یافتن قانون گریزی در پوشش دینی می گردد زمینه های ممنوعیت بست نشینی را فراهم کرد. امیر کبیر که با اینکار خود متهم به قداست شکنی اعتاب و اماکن مقدسه شده بود چنان روی حرف خود ایستاد که حتی زمانی که از مقام صدارت معزول شد وعده ای از بزرگان بخاطر حفظ جان او  پیشنهاد تحصن و بست نشینی را به وی دادند هیچ گاه نه حاضر به بست نشینی شد و نه تحصن به سفارت انگلیس را پذیرفت. اما شاید هیچ سلسه ای به اندازه قاجار از بست نشینی متضرر نشده باشد. به گواهی تاریخ، میرزا رضای کرمانی که ناصرالدین‌شاه را در حرم عبدالعظیم به قتل رسانید مدتی بود که برای فرار از دستگیری و زندانی شدن در همان مکان بست نشسته بود. علی ای حال دوران قاجار دوران اوج بست نشینی از یک سو و همچنین آغاز  "بست شکنی" توسط قوای حاکمه از دیگر سو بود.  از بست شکنی های معروف این دوره، صدور دستور  بازداشت سیدجمال الدین اسد آبادی ست. او به مدت هفت ماه در حرم عبدالعظیم حسنی بست نشسته بود و به سخنرانی های آتشین علیه دستگاه حاکمه و خصوصا شخص ناصرالدین شاه می پرداخت. سرانجام به دستور ناصرالدین شاه با دستگیری سیدجمال الدین بست نشینی وی خاتمه یافت. ناصرالدین شاه حتی در تلاش بود که منع شرعی  برای بست نشینی فراهم کند و از ملاعلی کنی خواسته بود که فتوایی در ممنوعیت شرعی بست نشینی صادر کند اما موفق به این کار نشد.

پس از قاجار و با روی کار آمدن رضاشاه، بست نشینی رسما ممنوع اعلام شد. رضاشاه بشت نشینی روحانیون و علما را در واقعه مسجد گوهرشاد، شکست و اقدام به متفرق سازی و یا دستگیری بست نشینان کرد.

با نگاهی گذرا به سابقه تاریخی این رفتار اجتماعی این سوال پیش می آید که بست نشینان احمدی نژادی به دنبال چه   هستند؟ آیا آنها خواستار تخفیف در مجازات خود هستند؟ مهمترین نکته این بست نشینی همین است که معلوم نیست آنها چه می خواهند؟ برای تحقق چه مساله ای بست نشسته اند که اگر مرتفع نشود از آنجا بیرون نخواهند آمد؟! و چرا زمانی بست نشسته اند که می بایست در دادگاه حاضر می شدند و بخاطر ابهامات و مسائل دوران دولتمندی و دولت مردی خود پاسخ می گفتند؟ آنچه که از بست نشینی گذشتگان می شود فهمید آنست که بست نشینی بیشتر از آنکه یک رفتار دینی باشد یک ترفند سیاسی ست وگرنه قاعدتا نمی بایست بست نشینی نقطه مقابل پاسخگویی در محکمه عدالت قلمداد بشود. بعبارت دیگر این بست نشینی بیشتر از آنکه بوی دادخواهی بدهد بنظر می رسد برای بالا بردن هزینه دستگیری بست نشینان تعبیه شده است.  بست نشینی هم فرصتی برای ابراز رفتارهای پوپولیستی برای آنها فراهم کرده است و هم اینکه بست نشینان و حامیانشان منتظر لحظه ای هستند که فریاد بزنند که وای بر اینها که قداست حرم حضرت عبدالعظیم را نگه نداشتند و حرمتش را شکستند.  اما پایان این بست نشینی هرچه که باشد به نظر می رسد نگاه امیر کبیر، یک نگرش منطقی به این مساله باشد. شعائر دینی و باورهای مذهبی وسیله ای برای تحقق عدالت و اخلاق اند و اگر قرار باشد در پوشش باورها و اعتقادات مذهبی از پاسخگویی فرار کرد و از دست عدالت گریخت آنموقع است که بدترین بی حرمتی ها و تقدس شکنی ها به ساحت دین روا داشته شده است. 

اشتراک گذاری
ثبت دیدگـاه
Captcha
دیدگاه های کاربران