شناسه : ۷۹۶ ۲۵۸۸ بازدید ۰ پسند ۰ دیدگاه علاقه مندم چــاپ برگه ۱۴۰۰/۰۸/۲۶ | ۱۹:۲۹:۲۷ بازار نقاشی اردبیل در گپی با اکبر ملکی هنرمندان رفیق باز و هنرمندان منزوی واژه، خط، رنگ، کاغذ و بوم، سازههای هنر اکبر ملکیاند. هنرمند اردبیلی که «شعرش نقاشی و نقاشیاش شعر است.» آمیزشی از انتزاع و نگرشی دگرگونه به نقاشی. نقاش پرکار این روزهای اردبیل که تا کنون در بیش از بیست و پنج نمایشگاه انفرادی و گروهی حضور داشته است. ملکی که خلاقیت و قائل نبودن به قید و بندها را شاخصه کار خودش میداند در گفتگویی در مورد نقاشی و نقاش بودنش میگوید سی روز آنلاین/ توحید سیف: واژه، خط، رنگ، کاغذ و بوم، سازههای هنر اکبر ملکیاند. هنرمند اردبیلی که «شعرش نقاشی و نقاشیاش شعر است.» آمیزشی از انتزاع و نگرشی دگرگونه به نقاشی. نقاش پرکار این روزهای اردبیل که تا کنون در بیش از بیست و پنج نمایشگاه انفرادی و گروهی حضور داشته است. ملکی که خلاقیت و قائل نبودن به قید و بندها را شاخصه کار خودش میداند در گفتگویی در مورد نقاشی و نقاش بودنش میگوید چه شد که نقاش شدید؟ نقاش نشدم، نقاشم کردند. سلسه مراتبی از جمله خدا، خانواده، محیط، استعداد، اندیشه، نگاه و چیزهای دیگری دست به دست هم دادند و نقاشم کردند. استادان شما چه کسانی بودند؟ هم هیچ استادی نداشتم هم همه استاد من بودهاند. راستش من یک نقاش خود آموختهام و هرآنچه دارم از خودم دارم و از طرفی از اندختههای اساتید دیگر استفاده کردهام. از طریق گفتگو، مباحثه، رسانهها، نمایشگاه، دنیای مجازی به طور کلی ارتباطات در دنیای مدرن زیاد شده و به طرق گوناگون میتوان یاد گرفت. تا کنون تجربه چند نمایشگاه فردی یا گروهی را داشتهاید؟ تا به امروز پانزده نمایشگاه انفرادی داشتهام و در هفت، هشت نمایشگاه گروهی شرکت داشتهام. چه شد که شما به این هنر علاقمند شدید؟ دقیق نمیدانم، اما از همان دوران بچگی کاغذها را خط خطی میکردم، بیشتر مرغ و خروس نقاشی میکردم، به طبیعت علاقه داشتم، شاید همینها باعث شدند که خیلی زود از نقاشی مرغ و خروس و گاو و گوسفند متنفر شدم. از همان دوران کودکی نقاشی را در وجود خودم حس میکردم و رفته رفته خانواده، فامیل، دوستان و معلمهایم تشویقم کردند تا این حس در وجودم شکوفه کند و زمانیکه پنجم ابتدائی را میخواندم خودم این حس را مشاهده کردم که از دیگر همکلاسیهایم بهتر نقاشی میکنم و از همه بیشتر معلمم همیشه گوشزد میکرد که از همه بهترم. تا اینکه در دوران راهنمایی با شرکت در مسابقات و جشنوارهها و با کسب مقام و غیره به برتری خودم آگاه شدم. و همینها بودند که تقویتم کردند. البته همه اینها خاطره بودند و تشویقم کردند و الا هنوزم بعد از بیش از سه دهه از همان دورانها هنوز هم در ته کوچه اول پرسه میزنم. اما باید خاطرنشان کنم که وقتی سربازی رفتم کلا دیگر همه دغدغههایم نقاشی بود و شاید همه این دو سال شب و روز به آیندهام فکر میکردم که چکار کنم یک نقاش خوب باشم و بعد از اینکه سربازیام تمام شد دقیقا یک روز بعدش یک گالری باز کردم و اول با سیاه قلم شروع کردم و اولین نمایشگاهم هم سیاه قلم از چهره شعرا و ادبا و موسیقیدانان و دیگر هنرمندان بود. و بعد از آن بود که با کمال بلوغ و آگاهی تصمیم گرفتم با جدیت نقاشی را ادامه دهم و دادم تا جایی که من خیلی چیزها را در زندگی به پای نقاشی ریختم و دومین نمایشگاهم با رنگ روغن را در سال 76 برگزار کردم. نقاشیهایی تلفیقی از سنت و مدرنیسم بود. و بقول خیلیها اولین نمایشگاه مدرن در اردبیل بود که چارچوب قدیمی را میشکست. خیلیها جرات مرا ستودند و خیلیها جرات پیدا کردند. خودم نیز به نقاط ضعف و قوتی که داشتم پی بردم و تصمیم گرفتم جدیتر از قبل نقاشی کنم. به مطالعه روی آوردم. تصمیم گرفتم بیشتر از نمایشگاهها بازدید کنم و سیر صعودی را ادامه دادم تا به امروز و آخرین نمایشگاه انفرادیام همین چند روز پیش در اصفهان بود. اما هنوز بعد از سالها تلاش و تجربه و مطالعه برای اینکه خودم باشم ادامه خواهم داد. از دید خیلیها من شاید هنوز یک نقاشم ما از نظر خودم سالها زمان میبرد تا نقاش شوم. حالا درباب رابطهای که آدم با اثر هنری پیدا میکند . بعضی میگویند باید ببینیم کار هنری خودش چه حرفی دارد. بعضی میگویند تمام کار هنری درخود هنرمند است و نتیجه اراده وتصمیم اوست. اینها را دوست داشتم بدانم. مطمئنا هنرمند دوست دارد با اراده خودش کار کند و دوست دارد به نتیجهای که به آن فکر کرده برسد. اما بیشتر مواقع این اراده و تصمیم از دست هنرمند خارج میشود و نتیجه چیز دیگری غیر از نظر هنرمند میشود. این در کارهای من خیلی خیلی اتفاق میافتد و البته منظور من در کارهای مدرن است. وگرنه در کارهای رئالیستی نتیجه از اول مشخص است. در کارهای مدرن هنرمند بیشتر نتیجه را به دست رنگ و قلم میسپارد. و اینجاست که هنرمند فهم و شعور را به بیننده میسپارد و معنا را مخاطب میسازد و می توان از آن به عنوان هرمونتیک نام برد. دربارۀ آن احساس وابستگی که انسان در حین نقاشی به کارپیدا میکند بگوئید آیا تا بحال این امر برایتان اتفاق افتاده است؟ بی هیچ شک و شبههای آدم به کارهایش وابسته میشود، به آنها عشق میورزد، به آنها فکر میکند. من همیشه از کارهایم به عنوان فرزندانم یاد میکنم، این وابستگی در من خیلی زیاد است چون همیشه با کارهایم زندگی کردهام، همیشه با آنها حرف میزنم، به آینده نامعلومشان فکر میکنم و همیشه به نوعی به یک روزنه امید میرسم و امیدوار میشوم. من میخواستم به همین جا برسم بعضی از نقاشان کارهایشان را از سالها قبل برای خودشان نگهداری کردهاند. شما از این تابلوها که هنوز نگهشان داشته باشید دارید؟ معمولا بیشتر نقاشان وقتی از یک کار خوششان نمیآید رنگ میزنند و دوباره و یا چندباره روی آن کار میکنند. اما من اصلا این روش ناپسندانه را ظلم و خیانت به کار خویش میدانم. من از روزی که شروع کردهام حتی ضعیفترین نقاشیهایم را نگه داشتهام، تک تک آنها برای من عزیز هستند. بخصوص اولین تجربه رنگ روغن که همیشه نگاه میکنم و حس میگیرم و تا الان که نزدیک به سیصدوپنجاه تابلو خلق کردهام نود درصد آنها را نگه داشتهام و با عشق آنها جان میگیرم و ادامه میدهم. ویژگی مشهود نقاشیهای شما علاقه به نوآوری است. این علاقه از کجا ناشی میشود؟ ویژگی نقاشی من شاید این باشد که خیلی سرکشم و اعتقادی به قید و بندها ندارم. آن چیزی که در نقاشیهایم مرا راضی میکند خلاقیت و نوآوری است که هرروز چیز تازهای یاد میگیرم. اندوختههایی که از دل خودم سرچشمه میگیرد، فکر و اندیشه تازهای که از فکر خودم تراوش میشود و از آنجایی که یک فکر فلسفی و ادبی در دل نهفته باشد نتیجه بهتری میدهد. و بنده به این شاکرم که یک فکر فلسفی و ادبی در درونم جوشان است. و این جوشش درونی است که سفره رنگینی در بیرون میگستراند. رویکرد انتزاعی شما تحت تاثیر نقاش یا مکتب خاصی شکل گرفته است؟ دقیق نمی توانم بگویم از نقاش یا مکتب خاصی تاثیر گرفتهام چرا که هر نقاش و مکتبی آموزنده است و ناخودآگاه میتواند تاثیر بگذارد و من نیز ناخودآگاه میتوانم تاثیر بگیرم. اکنون با این همه راه ارتباطی آدم می تواند از طریق دنیای مجازی هرروز صدتا نقاشی ببیند که صد در صد تاثیر گذار هستند. البته هرچند خیلی پیش میآید من نقاشی رئال بکشم اما ذاتا نه رئال دوست دارم نه تاثیر میگیرم بلکه منظور من نقاشیهای مدرن هستند. اصلا نمیخواهم اسم مدرن روی آن بگذارم، کلا نقاشیهایی که در آن فکر و اندیشه و خلاقیت و نوآوری باشد حتما در رویکرد جدید من تاثیر میگذارند. نظر شما درباره تاثیر متقابل شعر و نقاشیتان بر همدیگر چیست؟ اصلا با این گفته موافقید؟ به نظر من برخلاف خیلیها این اشتراک خواسته یا ناخواسته وجود دارد. احتمال دارد یک نقاش از شعر الهام بگیرد و نقاشی کند. یا یک شاعر از یک نقاشی الهام بگیرد و شعر بنویسد. به نظر من این همیشه مفید و یاری ساز است و به ایده جدید کمک میکند و در خلق اثر نقش بسزایی دارد. چه اشتراکاتی میان تصویر در شعر و نقاشی وجود دارد؟ گاه، مثلا در کارهای خود شما، با تابلوهایی روبهرو میشویم که شعری نیز در حاشیه آنها نوشته شده. از دید اکبر ملکی این همراهی چه کارکردی دارد؟ بصورتی اینها باهم همراهند. البته نقاش خودش شاعر یا ادیب باشد بیشتر میتواند با فلسفه هنر، جامعه شناسی هنر و حتی تاریخ هنر ارتباط برقرار کند، درک کند و بفهمد. معمولا بیشتر نقاشانی که فکر ادیبانه و شاعرانه دارند زیاد مطالعه میکنند. البته منظور من در کل ارتباط متقابل و تاثیر متقابل است. هرگز موافق نیستم که با دیدن یک بیت شعر بزور بنشینیم و برای آن نقاشی کنیم و یا با دیدن یک اثر نقاشی بزور برای آن شعر بنویسیم. این اصلا و ابدا جایز نیست. آنچه مهم است این است که اندیشه دل باید حرف بزند. نگاه شما به نقاشی امروز چگونه است؟ من نقاشی امروزی را میپسندم و دوست میدارم چرا که آن سبکهای رایج قدیمی که جلوی خلاقیت را میگرفت برداشته شده و البته محدودیتهایی که در تضاد با نوآوری بودند. دیگر مرز سبکها شکسته شده و هرکسی با میل و اندیشه خودش سبک خاص خود را دارد. البته با الهام و تاثیرپذیری از یکدیگر و در همه این موارد سواد بصری زیر بنای فکری است. در غیر این صورت هیچ نتیجهای ندارد. آیا جریان امروز نقاشی ایران را می پسندید؟ به نظرم جریان نقاشی امروز ایران اصلا پسندیده نیست. در نقاشی مدرن امروزی ایران بیشتر نقاشان راهی را میروند که پنجاه سال، صد سال قبل در اروپا طی شده است. در نقاشی امروزی ایران یکدستی و انسجام و مرکزیت وجود ندارد و بیشتر کسانی که فکر و اندیشهای از خود ندارند در این منجلاب گرفتار میشوند. بخصوص دانشگاههای امروزی ما از نظر آموزشی روز به روز افت می کنند. خیلی از اساتید یکدیگر را قبول ندارند و دود آن به چشم دانشجو میرود. چرا که هر استادی سبک و روش خودش را تحمیل میکند. اینجاست که دانشجو فقط با جرات و شهامت و فکر و کارش می تواند از این منجلاب خود را برهاند. یکی از دلایل اصلی افت دانشگاهها کنکور غلط آموزش عالی است. برای رفتن به دانشکده هنر باید ابتدا از هفت خوان رستم رد شد، سپس یک آزمون عملی الکی میگیرند و دانشجو میپذیرند. در حالیکه داوطلب نقاشی بنظر فقط باید در نقاشی آزموده شود نه چیزهای بی ربط دیگر. به عنوان مثال در شهر خودمان اردبیل امسال در دانشگاه محقق اردبیلی در رشته نقاشی فقط ده نفر پذیرفته شدهاند و همه اینها از رشتههای دیگری بودند. و جالب است که هیچ کسی از هنرستان هنری به دانشگاه راه نیافته است درحالیکه ظرفیت هم سه برابر تعداد کسانی است که پذیرفته شدهاند. چون کسانی که قبول شدهاند دینی، زبان، ادبیات و ریاضی را با درصد بالایی زدهاند و با این منوال افت نمایان میشود. و به نظر من یک مافیای فرصت طلب ثروتاندوز نقاشی ایران را رهبری میکند و این در گالریهای تهران به وضوح دیده میشود. مافیایی که فقط دنبال پول و ثروت است. الان بیشتر گالریهای تهران برای خود اعضای دائمی دارند و هرهفته و ماه کار آنها را به نمایش میگذارند. کارهایی که هیچ ربطی به هنر نقاشی ندارند و صرفا با ارتباطاتی که دارند به پول گزاف میفروشند، به حراجی میبرند در حالیکه نقاشان اندیشمندی در حسرت فروش یک کار خود به نوبت امداد نشستهاند. باور کنید گاهی آدم به گالریهایی میرود که چندش آور است. آدم از گالری و گالریدار و مجموعهدار متنفر میشود. ما نقاشان به نام داریم که واقعا آثاری دارند که میتواند در دنیا حرف بزنند اما در گوشه خانه خویش خاک میخورند. البته این ابتذال در همه جا مشهود است. در دوسالانهها، جشنوارهها، ورک شاپها. در کل زیربنای کج و بیراههای دارد که بنظرم فقط و فقط به یک نئورنسانس میتواند نقاشی را از بیراهه نجات دهد. انتهای پیام./ برچسبها : اکبر ملکی نقاشی نقاشی اردبیل سی روز آنلاین هنر اشتراک گذاری لینک کوتاه اشتراک در شبکه های مجازی