Menu Close Menu
یادداشت مالک رضایی در آستانه اربعین حسینی

شفق وار از پی شمسش بر این اقطار می گردد

شفق وار از پی شمسش بر این اقطار می گردد

فاجعه ی عاشورا شکل گرفت و روح ملکوتی حسین به ندای آسمانی "یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِی إِلی رَبِّكِ..." لبیک گفت.کوفیان ندانستند که دگر، دانای راز ناید. اما کار زینب، تمام نبود.عاشورا پایان ماجرا نبود.آغاز ماجرا بود . 

  مالک رضایی
فاجعه ی عاشورا شکل گرفت و روح ملکوتی حسین به ندای آسمانی "یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِی إِلی رَبِّكِ..." لبیک گفت.کوفیان ندانستند که دگر، دانای راز ناید.
اما کار زینب، تمام نبود.عاشورا پایان ماجرا نبود.آغاز ماجرا بود . 
رئوس مطهر شهدا را براي رهسپاري به كوفه و شام، ميان سران قبايل تقسيم كردند.آنها شب را در كربلا ماندند و فردا كاروان زينب راه كوفه را در پيش گرفت.
براي شكستن هر چه بیشتر قلب او، كاروانش را از ميان پيكر شهدا عبور دادند. آه از نهاد زینب بلند شد که هزاران جان یعقوبی همی سوزد از این خوبی ،چرا ای یوسف خوبان در این چاهی نمی دانم !
اما با مشاهدۀ اين صحنه ،خویشتنداری کرد و  از آن مسير با متانتی عبور کرد که تاریخ، نظیرش را ندیده است.او می دانست که از كجا آمده است و آمدنش بهر چه بود!
كاروان زينب با مظلوميتي وصف ناپذیر در ميان هلهله و شادی كوفيان به شهر وارد شد.جسم وروح  زينب با مشاهدۀ  اين وضعيت دگرگون گشت اما رسالت با او بود.
«اُسكوتوا » 
اين نخستين جمله ای بود كه با تحکم بر زبان آورد . 
با این فرمان، سکوتی کوفه را در برگرفت آنگاه اشاره اي به آسمان کرد  و با حمد و ثنا به پروردگار عالم، سخنان خود را با رساترين صدايي كه براي هميشه در ضبط صوت تاريخ جهان ،باقي ماند، آغاز کرد.
خطبۀ تاريخي آغاز شد .گويي كلمات با زبان گويای اميرالمومنين ادا می شد گویی علی دوباره به کوفه باز گشته بود .

«…. مردم كوفه، شما همانند آن زني هستيد كه رشته هاي خود را پس از بافتن، می گسلد. دستی از شما  بيعت مي کند ودست دیگرتان  بيعت مي شكند. مفهوم بیعت را به تمسخر گرفتید و اسلام را لغلغۀ زبان خود ساختید. سوگندهای خود را وسيلۀ  فريب و تقلب ونفاق در میان خود کردید .در میان شما چیزی جز وقاحت و رسوایی و سينه های آكنده از كينه و چهره هایی مملو از دو رويي و سیرتی پر از ذلت و حقارت، يافت نمي شود. به گیاهان بدبو و حنظله مي مانيد كه ريشه در مُردار و مَزبَله دارد...» 
خطبۀ زينب در كوفه، طومار تفکر عبیدالله بن زياد را درهم پيچيد.طوريكه عاجزانه و درمانده گفت: 
« زينب، سَجع مي گويد وکسی را یارای مقابله با تیغ برندۀ زبان او نیست. همان طور كه پدرش نيز سخنوري بی رقیب بود.» 
 آنگاه رو  به زينب كرد و گفت.
«خدا را شكر مي كنيم كه ما را پیروز کرد وشکست را نصیب شما کرد.» 
 چه غافل از پاسخ کوبنده ی زینب بود!
  «به خدا سوگند ، چیزی جز زیبایی نمی بینم ...» 
 ابن زياد، طعم تلخ  شكست را با سخنان زينب چشيده بود.
عظمت عاشورا با کلام او بر چهرۀ تاريخ مي تابيد و آنچه را که حسین در کربلا انجام داده بود، اینک خواهرش برای ابدیت تاریخ، تفسیر می کرد.
ماه ،بی گفتن چو باشد رهنما 
چون بگوید ،شد ضیا اندر ضیا ...

اشتراک گذاری
ثبت دیدگـاه
Captcha
دیدگاه های کاربران