Menu Close Menu
مالک رضایی

چوخ سوزلرین دای لاپ تیفتیگی چیخیب

چوخ سوزلرین دای لاپ تیفتیگی چیخیب

 معادل فارسی مشخصی را که بتواند عمق معنای این واژه ی ترکی را برساند نیافتم.عجالتا از واژه ی"نخ نما" استفاده می کنم اما "تیفتیگ"در ترکی معنایی عمیق تر از نخ نمای فارسی دارد .اگر کسی معادل بهتری برای آن یافت  لطفا جایگزین کند .  باریخیلی از مفاهیم ما از کثرت استعمال "نخ نما" شده است. گاهی محتوای آنرا نشانه رفته اند  و گاهی شکل و صورت آنرا .

مالک رضایی
 معادل فارسی مشخصی را که بتواند عمق معنای این واژه ی ترکی را برساند نیافتم.عجالتا از واژه ی"نخ نما" استفاده می کنم اما "تیفتیگ"در ترکی معنایی عمیق تر از نخ نمای فارسی دارد .اگر کسی معادل بهتری برای آن یافت  لطفا جایگزین کند . 
باریخیلی از مفاهیم ما از کثرت استعمال "نخ نما" شده است. گاهی محتوای آنرا نشانه رفته اند  و گاهی شکل و صورت آنرا .
یکی از آن مفاهیم  مظلوم "سیاست "است. ای کاش به قول دکتر سریع القلم استاد برجسته ی این علم در ایران ، کسی پیدا می شد و آنرا از کف خیابانها جمع می کرد و به کانون اصلی اش که آکادمی های علم سیاست و احزاب و ...است بر می گرداند .
گاهی گمان می کنم اطلاق "بی پدر و مادر" به آن، نه از برای بی رحم بودن آنست بلکه از  یتیم بودن  و بلا صاحب بودن این علم در ایران  است و طبعا  اگر  پدر و مادری داشت، آنرا از دست غیر اهل فن نجاتش می داد .بالاخره هر چه باشد آن هم  علمیست همانند سایر علوم .
البته که این مداخلات غیر حرفه ای فقط محدود به علم  سیاست نیست به عرفان و  به ادیان و سایر معرفتها هم پر گشوده است . 
 می گویند عیسی مسیح(ع)  همراه با رفیقی ساده اندیش در مسیری می رفتند.که  بر سر راه خود استخوانهایی دیدند که در حفره ای جمع  گشته بود.رفیقش گفت 
از آن ورد عیسی دمانه ای که بر مردگان می خوانی به من هم بیاموز ،که صاحب این استخوانها را زنده کنم .

گفت خامش کن، این کار تو نیست 
لایق انفاس و گفتار تو نیست 
کان نفس خواهد ز باران پاکتر
وز فرشته در روش چالاکتر.

گیرم که این عصا را من دهم بر دست تو ،دست موسایت کو تا آن عصا را  اژدها کنی و یا دوباره آنرا به عصا برگردانی !؟لیکن رفیق او از رو نرفت و عیسی رو به خدا کرد و گفت خدایا من به این چه بگویم ؟!

مرده ی خود را رها کردست او 
مرده ی بیگانه را جوید رفو 
 
باری 
خدا که اصرار آن جوان خام را دید به عیسی امر کرد که آن استخوانها را  زنده کن 

خواند عیسی نام حق بر استخوان 
از برای التماس آن جوان.

نگو که آن استخوانی از یک شیر درنده بوده است .ناگهان   
از میان برجست یک شیر سیاه 
پنجه ای زد کرد نقش آن جوان را تباه 
کله اش بر کند مغزش ریخت زود 
اما چه مغزی ؟!
مغز جوزی کاندرو ،مغزی نبود 

بقیه ی قصه بماند ...از قدیم گفته‌اند در مثل مناقشه نیست و آنرا برای بیان مقاصدی بکار می برند .غرض اینکه چنانچه  پزشکی و دامپزشکی و معماری و بنایی و  ...علم است، جامعه شناسی و سیاست و حقوق و فلسفه واقتصاد و ...هم علم هستند.
فضاهای مجازی ما اکنون  سرشار از افاضات فیض همگانی در زمینه ی سیاست گشته  است و البته گر دشنامم دهند من راضی ام ،زانکه فیضی دارد از فیاضی ام ،لیکن ای کاش یاد بگیریم  اندکی هم  به حوزه های تخصصی خود بر گردیم .هر چیزی که برای گفتگویی دم دست است ، دلیل بر این نمی شود که ما توان اظهار نظر در مورد آنرا با براهین و ادله ی کامل یافته ایم.  هیچ ایرادی ندارد که سقراط وجودمان را  احیا کنیم و گهگاهی  از واژه ی نمی دانم نیز در مواجهه با برخی موضوعات بهره گیریم.
گاهی پرگویی ما در زمینه ی سیاست و ... نشان دانایی ما در آن زمینه نیست بلکه نشان آنست که فعلا  بی صاحب تر و دم دست تر از موضوع  سیاست، موضوعی برای افاضه ی فیض و فضیلت خود  نیافته ایم 
علی ایحال 
" سیاست مقوله سینده ،کوچه و  بازاری صحبت لریمیزین ، دای لاپ تیفتیگی چیخیب ".

اشتراک گذاری
ثبت دیدگـاه
Captcha
دیدگاه های کاربران