سی روز آنلاین/ حسین بشیری گیوی
بحث هويت ارتباط ويژهاي با جهاني شدن و پست مدرن دارد و يكي از دلايل اهميت يافتن اين موضوع به دليل وقوع دو فرايند زمان و مكان و تغيير دائم آن که یکی از ویژگیهای اساسی جهانی شدن است. جهان کوچک شد، فاصله ها کوتاه شد، چنان که یک واقعه در جایی از جهان بر ساير مناطق جهان تأثیر میگذارد. تعریف جهانی شدن به طور ساده، به فرایندهایی كه در مقیاس جهانی عمل می کنند اطلاق می شود که مرزهای ملی، جوامع پیوسته و همبسته را در مینوردد و سازمانها و اجتماعاتی در ترکیب زمان- مکان جدیدی بوجود می آورد و جهان را در واقعیت و تجربه، به هم وابسته تر می کند. مهمترین جنبه های جهانی شدن هم در حوزه هویتهای فرهنگی است. یادمان باشد که مدرنیته هم یک فرایند جهانی شدن بود و دولت- ملتها هم هیچ وقت آن چنان که تصور می کنیم منسجم نبوده اند و امپریالیسم هم از همان ابتدا دنبال جهانی شدن بر مبنای اقتصاد جهانی بود.
همیشه دو نوع رویکرد متناقض نسبت به جهانی شدن وجود داشته است. سه تصور هم در مورد آینده هویتها در دوره جهانی شدن وجود دارد.
- هویت های ملی در نتیجه رشد فرهنگ جهانی و دوره پست مدرن از بین میرود، یا در حال از بین رفتن است؛ مانند اتحادیه اروپا.
- هویت های ملی– محلی و یا خاص دیگر، در فرایند مقاومت علیه جهانی شدن، تقویت می شوند- تروریسم بن لادنی و تقابل جهان غرب و اسلام، جدایی انگلستان از اتحادیه اروپا و شکل گیری پدیده ترامپ در آمریکا از این نمونه است.
- هوی تهای محلی در حال زوال و هوی تهای جدید دوگانه، دورگه در حال شکلگیری است.
پست مدرنیسم به همین فرایندها اشاره داشته و از زاویه این نوع نگرانی ها بوده که به بحث هویت و نقد سلطه گفتمانی حکومتها در رابطه با فرد پرداخته است. ميشل فوكو به قدرت انضباطي اشاره دارد كه برنظم، نظارت و حاكميت، اول بركل انسان و يا كل جمعيت انساني و دوم بر فرد و بدن روا ميرود. تمام آن نهادهايي كه در قرن 19 توسعه پيدا كردند، زندان، شلاق و تعزير، محل كار، مدرسه و پليس، همه در جهت تنبيه و مجازات و كنترل و اعمال قدرت بر هويت و فرد انساني و جامعه هستند. پس هويت من محصول نظم اجتماعي است. به تعبیر فوکو، در واقع ترس از قانون و نهادهاي مجازات كننده است كه من پشت چراغ راهنمايي مي ايستم، كمربند مي بندم و درس مي خوانم و...
از نظر فوكو ما يك هويت واقعي در درون خودمان نداريم. اين فقط يك روشي نسبت به حرف زدن درباره خودمان است. يك گفتمان است. يك هويت در واقع ارتباط با ديگران و ايجاد رابطه با ديگران است که اين هم چيز ثابتي نيست بلكه يك ساخت موقتي و درحال تغيير دارد. مثل اين كه مردم قدرت ندارند بلكه قدرت، تكنيك يا عملي است كه فرد در آن درگير مي شود. قدرت تملك ناپذير است، چيزي است كه به اجرا درميآيد و اعمال ميشود. اين ايده كه قدرت يك وجود يا ماهيت يا جوهري به عنوان شيئي دارد فرو ريخته است، بلکه این گفتمان ها هستند که قدرت تولید میکنند و نه افراد که بتوانند به طور مستقل از نظام حاکمیتی صاحب قدرت شوند.
نظریة گفتمانی به باریک بینیهای منتقدان مدرن گرایی، و به روایت دیگر به جریان پسامدرن تعلق دارد. گفتمان ممکن است در سطح رشتهای علمی، در سطح سیاسی، در سطح فرهنگی و در سطح گروهی کوچک روی دهد. چندین گفتمان نیز ممکن است در آن واحد وجود داشته باشند که پیرامون یک موضوع خاص نظیر جنسیت یا طبقه بسط یابند. گفتمانها ممکن است با یکدیگر به رقابت برخیزند و یا نسخههای مجزا و ناسازگاری از واقعیت بیافرینند. شناخت هر چیز، به معنای شناخت بر مبنای یک یا چند گفتمان است. در نتیجه درک، تجربه و احراز هویت شخصی ـ اجتماعی، فقط از طریق دستجاتی میسرست که در گفتمان موجود باشند. مثلاً هویت شهروندی و یا اصولاً شهروندی گفتمان جدیدی است که در درون پست مدرنیته جای گرفته. از این رو، فرد در فرایندهای تعامل اجتماعی، نه به عنوان یک محصول نهایی نسبتاً تثبیت شده، بلکه به عنوان کسی حضور دارد که طی انواع اعمال گفتمانی که در آنها مشارکت دارد، تشکیل و باز تشکیل میشود.
جنبش هاي اجتماعي جديد در قالب فمينيسم، جنبش هاي ضد فرهنگي جوانان، حقوق مدني يا حقوق بشر و جنبشهاي انقلابي جهان سوم كه ريشه خيلي از اينها در جنبش معروف 1968 فرانسه است، در واکنش به این نوع از دستاندازیها به هویت، عليه نظام يكپارچه ليبرالي يا استاليني قيام كردند. نسبت به كردار و نقش بوركراسي و نهادهاي تنظيم كننده و مجازات دهنده لیبرالی و به عدالت و برابری مارکسیستی و ایده جهان وطنی آن شك داشتند که هر کدام از این جنبش ها گفتمان هویتی خاص خود را برای پیروان روایت می کردند.
از طرف دیگر، هر جنبشي از هويت گروههاي حمايت كننده خود برخوردار بود. يعني فمينيسم از زنان، سبزها از طرفداران محیط زیست، سياهان، ضدجنگ و غيره، هر يك هويتی از جنبش خود به دست مي آورد. انشقاق و قطعه قطعه شدن هويتها آغاز شده بود. بنابراين، هويت ها از يك مفهوم ثابت و پايدار رانده شدند و براساس يك هويت باز، متناقض، ناتمام و تجزيه يا قطعه قطعه شده دوران پست مدرن يا جهاني شدن، شکل میگرفت كه حالا دیگر هويت ملي و محلي را هم به چالش كشيده بود.
به نظر لاکلاو، جوامع جدید بوسیله «تفاوت» شناخته می شوند که تقسیم اجتماعی و ستیز اجتماعی انبوهی از موقعیت های موضوعی متفاوتی -یعنی هویت هایی برای افراد گوناگون- را بوجود می آورد. اگر این جوامع متحد و یکپارچه هستند، به این معناست که همسان و یگانه هستند، بلکه بخاطر آن است که عناصر متفاوت و هویتهای متعدد و متفاوت، تحت شرایط خاصی میتوانند با هم مرتبط شده و پیوند یابند. اما پیوند همیشه موقتی است، یعنی ساخت و ساختار هویتهای مستقل همواره باقی می ماند و بدون این چرخش هویتی، تاریخی نمی تواند وجود داشته باشد. به نظر لاکلاو تغییر موقعیت یا جابجایی هسته قدرت، ویژگی های مثبت دارد چرا که اگر چه هویت های سابق را می گسلد، اما امکان پیوند از طریق هویت های جدید را ایجاد می کند.
بدون این جابجایی ها در مرکزیت ساختار قدرت و یا گفتمان مسلط، بحرانی ایجاد می شود که بحرانهاى مادى و اقتصادى براى ملتها در درجه دوم اهمیت قرار می گیرند و آن بحران هویت است. بحرانهاى عقلانى، عاطفى و معنوى و بحران معنا در عرصه روح آدمى بسیار خانمان سوزتر است. همه بحران هاى اجتماعى تا آن جا كه شخصیت جامعه و مشروعیت نهادهاى اجتماعى برای ساخت و ارائه هویت را آسیب زده و بحران زده نساخته است، چندان مهم نیست.
بر خلاف دیدگاه فلاسفه که معتقد بودند دنیا به سمت همگرایی و اتحادیه پیش میرود برخی از جامعهشناسان از نظم پادگانی انتقاد کردند و هشدار دادند که نظم پادگانی در بطن خود تناقضهای بنیادی ایجاد میکند یکی از تناقضهای موجود در انگلستان خود را نشان داد و همین هویت خواهی انگلیسیها در جنگ جهانی دوم از سوی هیتلر تئوریزه شد که هزینه سرسامآور بر جهان تحمیل کرد. هویتخواهی انگلیسیها از نوع هویت قومی-محلی است و در این نوع هویتخواهی مهاجرین به عنوان غیر خودی و شهروند درجه دوم محسوب میشود. در این نوع هویت خواهی که با کنش انسانی در تعارض است نتیجه نظم پادگانی است که دولتمردان با طرح مرزهای جغرافیایی در فکر محدودههای زمانی و مکانی بودند و در حال حاظر نیز با تئوریزه کردن خاورمیانه جدید طرحی نو میخواهند اجرا کنند ولی در مقابل هویت قومی که از کشورهای صنعتی بروز پیدا کرده و در حال تعریف خودی و غیر خودی هستند. غیر خودیها هم هویت دینی را مطرح کردهاند و در پشت هویت دینی سنگر گرفتهاند و خودخواهیهای خود را با اندیشه بنیادگرایی نو مطرح میکنند . رویارویی هویت قومی مدرن با هویت دینی سراغاز جنگ جهانی سوم خواهد بود و این جنگ جهانی متفاوت از جنگ جهانی اول و دوم خواهد شد. در این جنگ هویت خواهان قومی مدرن یا هویت خواهان دینی در محلات و مراکز پرتردد به قدرتطلبی میپردازند تا گلوله آخر خشاب خود را بر روی افراد موجود خالی میکنند تا اینکه پلیس فرد مهاجم را از پای درآورد در واقع با یک آنارشیسم جدید مواجه خواهیم شد. در واقع این پدیده نشانگر آغاز برخورد تمدنها در جهان مدرن است. ریشه اصلی و اولیه برخورد تمدنها در سرکوب و همچنین سرکوب شدگان چنان قوی شدهاند که بر هویت قومی خود تاکید میکنند و زمان و مکان موجود را فقط و فقط در اختیار مالکیت خصوصی خود تعریف میکنند و هر کس در مقابل آنها قرار گیرد غیر خودی تلقی میکنند و برچسب لازم برای حذف را میزنند این برخورد را هم در انگلستان در جریان جدایی از اتحادیه اروپا و نوع تحلیلها درباره مهاجران و دیگر کشورها مشاهده شد و هم اینکه پدیده ترامپ در آمریکا در زمان خطیر انتخابات چنان از دنده هویت قومی بلند شدند که تمامی اقلیتها را به چالش کشیدند و حتی با هویت قومی روسیه نیز از در آشتی وارد شدند و با هم هم درد و هم داستان شدند. در نقطه مقابل نیز اقلیتها هویت دینی را تقویت میکنند و در پشت هویت دینی سنگر گرفتهاند در حالیکه اعتقادی به هویت دینی ندارند به عنوان مثال داعش را در خاورمیانه در نظر بگیرید، در پشت هویت دینی سنگر گرفته و اغراض و غرائض خود را به پیش میبرد؛ نمی دانم عملیات انتحاری چه سخنیتی با آموزه های حضرت محمد(ص) دارد؟ در هر دو طیف آمادگی لازم و کافی برای هر چه شعلهورتر کردن وجود دارد. در واقع هم ایدئولوژی مناسب سرکوب شدگان را دارند و هم افراد لازم و کافی برای اجرایی کردن را دارا هستند.
ولی چه باید کرد؟ در سطح جامعه جهانی ما نه توان داریم و نمیتوانیم کاری انجام دهیم. ما فقط نباید کاری کنیم که در دام رادیکالیسم سیاسی گرفتار شویم بهترین خط همان خط اعتدال است اگر این سیاست را در دیپلماسی داخلی و دیپلماسی خارجی در پیش بگیریم و تعامل سازنده با دنیا در نظر گرفته شود ایران در دام برخورد تمدن ها گرفتار نخواهد شد. ولی اگر در دام رادیکالیسم سیاسی بافتد که ...
انتهای پیام/ سی روز آنلاین