سی روز آنلاین/ مریم محسن دوست:
اطلاعات كتابشناختي:آبروي از دست رفته كاترينا بلوم/ هاينريش بل/ ترجمه شريف لنكراني/ انتشارت خوارزمي/ 145 صفحه
«بايد اجازهي اين سوال را داشت كه آخر چرا؟ زن جوان، خوشحال و سرحال به ميهماني رقصي معمولي ميرود و چهار روز بعد تبديل به قاتلي ميشود.... در واقع وقتي خوب نگاه ميكنيم ميبينيم علت اصلي گزارشهاي روزنامه است»
فكر ميكنم موضوع داستان كاملا مشخص شد! نقش رسانهي جمعي (به طور خاص روزنامه) در تزريق افكار (به طور خاص افكار بيمار و نادرست) به جامعه.
كاترينا دختر 27 ساله و مطلقه است كه با حس وظيفهشناسي بسيار بالا مشغول خدمتكاري در منزل مردم و رسيدگي به امور مهمانيها و مراسمات آنها است. زاده شده در خانوادهاي فقير كه با تلاشهاي شبانهروزي كاترينا، اكنون صاحب آپارتماني نيمه مرفه شده است. دختري بدون حاشيه، حساس و خجالتي كه بين دوستانش به «خواهر روحاني» معروف است. او در غروب يك روز زيبا به يك ميهماني رقص دعوت ميشود. در آنجا با مردي به نام لودويگ آشنا شده و در همان برخورد اول وارد رابطهاي احساسي با لودويگ ميشود. وقتي كاترينا متوجه تحت تعقيب بودن لودويگ توسط پليس ميشود اورا در خانهاش پناه داده و كمك ميكند تا لودويگ از كانالهاي مخفي خانهاش فرار كند. پليس به دنبال لودويگ، كاترينا را بازداشت ميكند. بعد از دستگيري كاترينا «روزنامه» وارد داستان ميشود. روزنامهاي پرتيراژ، عامهپسند و تأثيرگذار كه همواره به دنبال خبرسازي است. خبرنگاري كه مسئول گزارش پروندهي كاتريناست بر روي اين موضوع كار ميكند و تمام زواياي زندگي كاترينا را با پيشفرض جنايتكار و هرزه بودن او بازتاب ميدهد تا خبر در ميان مردم جذاب وموثر باشد. كاترينا چهار روز بعد آزاد ميشود اما ضربهاي كه به واسطهي گزارشات كذب روزنامه به زندگي او خورده كاملا غيرقابل جبران است. كاترينا كه همه چيز خود را از دست داده تصميم به قتل خبرنگار ميگيرد و به زندان ميرود تا به قول خودش در كنار «لودويگ عزيزش» باشد.
مسلما داستان به اين اندازه كه من گفتم مختصر و مفيد نيست. «خشونت چگونه شكل ميگيرد و به كجا ميانجامد؟» عنوان فرعي كتاب است. هاينريش بل در اين كتاب چكيدهي آخرين نظريه سياسي- اجتماعي خود را آورده است. او معتقد بود فاجعهاي كه وسايل ارتباط جمعي با گسترش فرهنگ ارتجاعي در افكار عمومي به وجود ميآورند و ترور شخصيتياي كه انجام ميدهند، عامل به وجود آمدن گروههاي تروريستي است و خطر كار آنها به مراتب بيشتر از خطر يك فرد براي جامعه است. چرا كه آنها افكار جمع كثيري از مردم را مسموم ميكنند و اينها حداكثر چند نفر را از ميان برميدارند.
بل در تمامي آثارش نگاهي انتقادي به جامعه دارد اما بديهي است كه شكل گيري اين رمان به تجربهي شخصي نويسنده نيز برميگردد كه به واسطه ي دفاع از حقوق فردي متهمين گروه بادرماينهوف از طرف روزنامهي بيلد به همدست و حامي تروريست بودن متهم شد.
از ابتدا تا انتهاي داستان كه پيش ميرويم صرفا با كلمه ي «روزنامه» روبرو هستيم. روزنامه اي كه عملكردش به صورت خلاصه قلب واقعيت، دروغ، لجنپراكني و اتهامات بياساس است. هيچ اسمي از هيچ روزنامهاي برده نميشود. اما نبايد فراموش كرد كه سر و كار ما هاينريش بل زيرك است. او در ابتداي كتاب و قبل از شروع داستان مستقيما به خواننده ميگويد كه:
«اشخاص و موضوع اين داستان ساختگي است. اگر در شرح بعضي از روشهاي روزنامهنگاري شباهتهايي با روش روزنامهي بيلد مشاهده ميشود، اين شباهتها نه عمدي است و نه اتفاقي. بلكه اجتنابناپذير است»
دوستداران ژانر رمان جنايي و اجتماعي فرصت خواندن اين رمان كوتاه و شيرين را از دست ندهند.